رفتن به مطلب
ایران سی اف سی

دانلود رمان من عاشقش بودم نودهشتیا

امتیاز دادن به این موضوع:


براي جلوگیری از تکراری شدن تاپیک ها قبل از ارسال از قسمت جستجوی سایت استفاده کنید. تاپیک های تکراری حذف خواهند شد.

تاپیک ها باید در انجمن های مناسب زده شوند. قبل از ارسال تاپیک عنوان انجمن را بخوانید.

ارسال‌های توصیه شده

دانلود رمان من عاشقش بودم نودهشتیا

دانلود رمان من عاشقش بودم نودهشتیا

دانلود رمان من عاشقش بودم نودهشتیا

 

دانلود رمان من عاشقش بودم نودهشتیا

خیلی خوشحال بودم.بالاخره خانوادمو پیدا کردم.قرار شد بریم سر خاک پدر و مادر واقعیم…حس عجیبی داشتم…حسی مثله دلتنگی…هر دوشون کنار هم بودند…دریا هاشمی …محمد اعتمادی…به اسم محمد اعتمادی خیره شدم…فامیلی من اعتمادی بودو…اشک جلو دیدمو گرفته بود…کلی ای کاش تو ذهنم بود… ای کاش نمی خواستن بیان تهران…ای کاش شیراز می موندیم…ای کاش…ای کاش نمی دونم چرا با دیدن قبر مامان و بابای واقعیم انقدر حالم بد شده بود… برگشتیم خونه…نیما و خاله دیبا رفتند دنبال خونه… تو اتاق دراز کشیده بودم…انگار توانایی حرکت کردن رو نداشتم… در اتاق زده شد و صدای مارال اومد. -اجازه هست؟ چشم بسته گفتم -بیا تو صدای باز و بسته شدن درو شنیدم. -خوبی؟ چشم بسته گفتم -نه…چرا هر چی بلاست سر من میاد؟ -فگر می کردم خوشحال باشی که خانوادتو پیدا کردی صدای ماهان بود…با تعجب چشمامو باز کردم.دوتاشون تو اتاق بودند رو به ماهان گفتم -ولی مامان و بابای اصلیم مردن مارال اومد و بغلم کرد و گفت -حداقل یه خاله داری…من همون رو هم پیدا نکردم دلم برای مارال سوخت.راست می گفت…من داشتم نا شکری می کردم. ماهان ببخشیدی گفت و بیرون رفت و منو مارال به خاطر زندگیمون زار زدیممامان با خاله دیبا خیلی صمیمی شده بود…نیما بالاخره خونه خرید و خاله دیبا با اینکه ما مخالف بودیم رفت پیش نیما…خاله دیبا دو تا پسر داشت…نیما و نوید…نویدو ندیده بودم.خاله می گفت ازدواج کرده… بالاخره تصمیم گرفتیم بریم شمال… ویلا برای ماهان بود.تا حالا نرفته بودم…می خواستم این دفعه برای همیشه برگردم کانادا…نمی خواستم دیگه بیام ایران…این سفر رو به چشم آخرین سفر نگاه می کردم… دوتا ماشین شدیم…منو مامان و خاله و نیما تو ماشین بابا و عمو و زن عمو با ماهان و مارال می اومدند…کل راه رو خواب بودم…عاشق جاده چالوس بودم…کوهاش…دره هاش…اما خوب همیشه خوابم می برد… ویلاش سمت دریا بود…یه ویلای دوبلکس… تا اتاق خواب داشت…دوتا پایین و چهار تا بالا…عمو و زن عمو یه اتاق و مامان و بابا 6 وسایل رو بردیم داخل…ویلا هم یه اتاق…مارل اصرار می کرد تو این سه روز با من هم اتاق باشه…ماهان و نیما رفتند تو یه اتاق و من و مارال و خاله هم تو یه اتاق…

نوشته دانلود رمان من عاشقش بودم نودهشتیا اولین بار در نودهشتیا| 98ia | دانلود رمان جدید. پدیدار شد.

نمایش متن کامل

سلام به همه 8->

یه مدت نبودیم L-)

الانم نیستیم :-?

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در تاپیک ها، اگر سوال يا نظر خاصي نداريد لطفا فقط از دکمه می پسندم و ... استفاده کنيد. نظراتي مانند مرسی، خوب بود، ممنون و ... شامل اسپم هستند و باعث کاهش کيفيت پست ها مي شوند.

بالا آوردن تاپیک ها و پست ها قبل از 48 ساعت ممنوع است و موجب حذف آنها خواهد شد.

لطفا به جای بروز کردن تاپیک های قدیمی در نظر شروع یک تاپیک جدید باشید مگر این که لازم به بروزرسانی تاپیک مربوطه باشد.

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفا قبل از عضویت و همکاری با ما قوانین را مطالعه کنید.