رفتن به مطلب
ایران سی اف سی

دانلود رمان حس مات نودهشتیا

امتیاز دادن به این موضوع:


براي جلوگیری از تکراری شدن تاپیک ها قبل از ارسال از قسمت جستجوی سایت استفاده کنید. تاپیک های تکراری حذف خواهند شد.

تاپیک ها باید در انجمن های مناسب زده شوند. قبل از ارسال تاپیک عنوان انجمن را بخوانید.

ارسال‌های توصیه شده

دانلود رمان حس مات نودهشتیا

دانلود رمان حس مات نودهشتیا

دانلود رمان حس مات نودهشتیا

دانلود رمان حس مات نودهشتیا

همه به دنبال خانم مدير وارد کوچه ي تنگ و باريک شديم .نگاهم بين خانه ها مي چرخيد، تقريبا جز مناطق قديمي شهر بود، خانم رسولي جلوي در خانه ي يکي مانده به آخر از اين کوچه ي بن بست ايستاد، ناخودآگاه بغض دردناکي به گلويم چنگ انداخت. انصاف است؟ که فرزين در آسايش و راحتي زندگي کند آن وقت زن و فرزندش در چنين خانه اي ! آن هم در چنين نقطه اي از شهر؟ خانم مدير زنگ را به صدا در آورد و لحظاتي بعد صداي دويدن به گوش رسيد و در باريک حياط باز شد و شکوفه جلوي در قرار گرفت و لبخندش با ديدن من خشک شد .سوييشرت کلاه دار فيلي رنگي به همراه شلوار همرنگش به تن داشت و موهايش را محکم پشت سرش بسته بود. از خودم بدم آمد که با بي فکري چنين تصميمي گرفته بودم .خجالت و نفرت با هم در چشمان شکوفه نشسته بود، کاش زمان به عقب بر مي گشت درست به چند لحظه پيش و قبل از اينکه در باز شود بر مي گشتم تا شکوفه با ديدنم رنگ به گونه هايش ندود . علت اينکه از من بدش مي آمد را درک نمي کردم، ولي خوب مي فهميدم که نفرتش به من دو چندان شد، در دلم گفتم: -از من دلخور نباش شکوفه !من براي نجات تو و مادرت به اينجا اومدم! از جلوي در رفت کنار و ما پنج نفر وارد حياط شديم .به او نگاه نکردم، مي دانستم که اين برايش بهتر است .حياط کوچک بود و نهايتا دو متر در دو متر بود !يک ساختمان کوچک و قديمي در رو برو و دستشويي هم درست کنار در بود و روشويي اش بيرون قرار داشت .و راه پله اي زير خالي و فلزي در گوشه اي از حياط قرار داشت و به سمت بالا مي رفت .خانم ها به سمت پله رفتند. من هم به دنبالشان رفتم و شکوفه هم پشت سر من قرار گرفت و به طبقه بالا رفتيم .قلبم بي امان مي کوبيد و در دلم بارها و بارها خودم را لعنت کردم که بي برنامه به اينجا آمده بودم. در طبقه بالا، يک اتاق تقريبا بزرگ قرار داشت و دور تا دورش پر از انواع و اقسام لباس ها و لوازم آرايشي و بهداشتي بود .در يک گوشه از اتاق هم بسته هاي پتو قرار داشت که معلوم بود فروشي هستند .چند زن دور هم نشسته بودند و يکي در حال تعويض لباس بود .و در ميان آن ها شهلاي فرزين نشسته بود

 

نوشته دانلود رمان حس مات نودهشتیا اولین بار در نودهشتیا| 98ia | دانلود رمان جدید. پدیدار شد.

نمایش متن کامل

سلام به همه 8->

یه مدت نبودیم L-)

الانم نیستیم :-?

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در تاپیک ها، اگر سوال يا نظر خاصي نداريد لطفا فقط از دکمه می پسندم و ... استفاده کنيد. نظراتي مانند مرسی، خوب بود، ممنون و ... شامل اسپم هستند و باعث کاهش کيفيت پست ها مي شوند.

بالا آوردن تاپیک ها و پست ها قبل از 48 ساعت ممنوع است و موجب حذف آنها خواهد شد.

لطفا به جای بروز کردن تاپیک های قدیمی در نظر شروع یک تاپیک جدید باشید مگر این که لازم به بروزرسانی تاپیک مربوطه باشد.

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفا قبل از عضویت و همکاری با ما قوانین را مطالعه کنید.