رفتن به مطلب
ایران سی اف سی

دانلود رمان اسمونی ها نودهشتیا

امتیاز دادن به این موضوع:


براي جلوگیری از تکراری شدن تاپیک ها قبل از ارسال از قسمت جستجوی سایت استفاده کنید. تاپیک های تکراری حذف خواهند شد.

تاپیک ها باید در انجمن های مناسب زده شوند. قبل از ارسال تاپیک عنوان انجمن را بخوانید.

ارسال‌های توصیه شده

دانلود رمان اسمونی ها نودهشتیا

دانلود رمان اسمونی ها نودهشتیا

دانلود رمان اسمونی ها نودهشتیا

 

دانلود رمان اسمونی ها نودهشتیا

با دلخوری به او نگاه کردم، این همه سال تنهایی کجا بودند؟ چرا به سراغم نیامدند؟ منتظر ماندند پسرشان بزرگ شود، بیست ساله شود تا با یک دسته گل به سراغم بیایند؟ اجازه ندادم بیشتر از این مقدمه چینی کند، جواب من که مشخص بود .نفس عمیق کشیدم و گفتم: -دایی اگه بگم من راضی نیستم این بحث همین جا تموم میشه؟ برای چند لحظه صدا از کسی بیرون نیامد، پلک چشمم را مالش دادم و نگاهم روی مهبد ثابت ماند که با بینی چین خورده به من زل زده بود .با بیست سال سن آمده بود خواستگاری من؟ و بی اختیار او را با وحید مقایسه کردم .نه اصلا قابل مقایسه نبودند، وحید کجا و این پسر بچه ی ی… -طاقچه بالا می ذاری هما؟ با صدای زن دایی، افکارم پر زدند .سر تکان دادم: -چی زن دایی؟ -گفتم طاقچه بالا می ذاری؟ پسر من چشه؟ اصلا گذاشتی دهن باز کنیم؟ نفس عمیق کشیدم، نمی دانستم در جوابش چه بگویم تا دلخوری به وجود نیاید .همه شان از کاه، کوه می ساختند. سرم را پایین انداختم .زن دایی یک نفس غر می زد و گله می کرد .نگاهم روی آق بانو ثابت ماند، با پرِ روسری نم اشکش را گرفت، حق داشت گریه کند، دل سنگ هم به حال بی پناهی من آب می شد…. آخر شب روی تختخوابم دراز کشیده بودم که آق بانو وارد اطاقم شد، خواستم نیم خیز شوم ولی قسمم داد از جایم بلند نشوم .روی لبه ی تخت نشست و دستش را لا به لای موهایم فرو برد: -گیزیم، نمی خوام زیاد حرف بزنم، خسته ای می خوای بخوابی، ولی تو باید ازدواج کنی از این حرف بی مقدمه اش جا خوردم و خواستم چیزی بگویم که پیش دستی کرد: -نم یبینی هر کی از راه می رسه به هوای این خونه و زندگی میاد جلو؟ دیگه کم مونده از فردا هر کی پسر ده ساله هم توی خونه داره بیاد اینجا خواسگاریت، من به فک و فامیلت اعتماد ندارم، گوربانوم سنه، اگه دلت پیش کسیه، خودت برو جلو بهش بگو، تحقیق کن ببین چجور آدمیه، منتظر نمون آدمی خوب در این خونه رو بزنه چشمانم را بستم، آق بانو چه دل خجسته ای داشت، کسی را که دوست داشتم از دست داده بودم، زن داشت و زنش هم بهترین دوست زندگی من بود . -من نگرانتم هما خانوم، دو فردای دیگه من و مشتی هم از پیشت میریم، تنها میشی، شوهر کن بذار منِ پیرزن سر راحت زمین بذارم
Created

نوشته دانلود رمان اسمونی ها نودهشتیا اولین بار در نودهشتیا| 98ia | دانلود رمان جدید. پدیدار شد.

نمایش متن کامل

سلام به همه 8->

یه مدت نبودیم L-)

الانم نیستیم :-?

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در تاپیک ها، اگر سوال يا نظر خاصي نداريد لطفا فقط از دکمه می پسندم و ... استفاده کنيد. نظراتي مانند مرسی، خوب بود، ممنون و ... شامل اسپم هستند و باعث کاهش کيفيت پست ها مي شوند.

بالا آوردن تاپیک ها و پست ها قبل از 48 ساعت ممنوع است و موجب حذف آنها خواهد شد.

لطفا به جای بروز کردن تاپیک های قدیمی در نظر شروع یک تاپیک جدید باشید مگر این که لازم به بروزرسانی تاپیک مربوطه باشد.

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفا قبل از عضویت و همکاری با ما قوانین را مطالعه کنید.