رفتن به مطلب
ایران سی اف سی

حضور ...

امتیاز دادن به این موضوع:


براي جلوگیری از تکراری شدن تاپیک ها قبل از ارسال از قسمت جستجوی سایت استفاده کنید. تاپیک های تکراری حذف خواهند شد.

تاپیک ها باید در انجمن های مناسب زده شوند. قبل از ارسال تاپیک عنوان انجمن را بخوانید.

ارسال‌های توصیه شده

اصلا مهم نیست چی صدام بزنی. مهم نیست اسمم را بدانی. مهم است؟ نیست دیگر.همین قدرکه «تو» خطابم کنی کافی ست. فقط بگو:«تو». باشد؟ آخرغیرازمن و تو که کسی این جا نیست.وقتی که حرف بزنی،لابد منظورت من هستم دیگر. البته شاید بخواهی با خودت حرف بزنی اما باز هم مهم نیست. مهم این است که من صدایت را بشنوم.البته به شرطی که قول بدهی حرف‌هات را تو دلت نزنی .آخر من که علم غیب ندارم. تو هم به قد و قواره ام نرو.من هم یک موجود خاکی بیچاره هستم، درست مثل تو. حالا گیرم کمی شکل و شمایلمان به هم نیاید. مهم نیست که.این همه آدم در دنیا هستند که هیچ کدام شکل و شمایلشان به هم نمی‌آید.

اما با این وجود دنیا به آخر نرسیده و آسمان هم به زمین نیامده.ایناهاش.نگاه کن.این آسمان که بالای سرمان است و این هم زمین که زیر پایمان جا خوش کرده. حالا درست است که ما آسمان را نمی‌بینیم و درست است که این زمین زیر پایمان، سیمانی و سرد است،اما بازهم مهم نیست.راستی نمی دانم تو گرما را حس کرده ای یا نه . من که حس کرده‌ام .زمین این قدر گرم می شود که انگار ماهیتابه ای را روی اجاق روشن گاز گذاشته باشی . گفتم ماهیتابه، هوس نیمرو کرده م. جالب است نه؟ آن هم این جا. من که دوست دارم نیمرو رابا نان گرم بخورم. بعدش هم یک استکان چای شیرین و کنارش هم یک نخ سیگار.«بهمن» باشد بهتر است.بهمن را آتش می زنی و کام می گیری. بعد قبل از این که دودش را کاملا بیرون بدهی، یک قلپ از چایت را داغ داغ سر می کشی.نمی دانی چه کیفی می دهد.یا شاید هم می دانی و نمی خواهی بگویی .به هر حال این کارها را که کردی، حس می کنی تمام سینه‌ات گرم شده.اصلا انگار نه انگار که یکی از روزهای زمستان است و ما این جا هستیم و هیچ کس هم نیست تا برایمان یک پتوی اضافه بیاورد.این است که می گویم حرف بزنیم. حرف بزنیم تا چانه‌مان گرم شود بلکه نچاییم .

یادش به خیر آقام.تو نمی شناسیش. آخرتو تازه پیدات شده و این مدت نبوده‌ای تا برایت از او بگویم. به هر حال همیشه می گفت: وقتی داری حرف می زنی انگار داری کار می‌کنی.اصلا می دانی،حرف زدن هم یک جور ورزش است. درست مثل بالا و پایین پریدن تو،با این جثه‌ی کوچکی که داری.البته توحق داری.می‌توانی.جوانی.انرژی داری.ما که هر چی انرژی داشتیم گذاشتیم پای یک مشت کارمسخره. نه. نمی گویم برات.خنده ات می گیرد.آخرخنده هم دارد. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم باید خیلی احمق بوده باشم که خودم را دستی دستی انداخته باشم این جا.البته خوب،این جا بودن حسن‌هایی هم دارد. مثلا یکیش همین آشنایی من و تو.ما باهم رفیق شده‌ایم .اما چه اشکالی داشت اگر من و تو در یک پارک با هم آشنا می شدیم . مثلا پارک «فرح» و مثلا در یک روز برفی.آن وقت من حتما آن شال گردن سفید را که سارا بافته بود برام‌، می انداختم دور گردنم و می آمدم می ایستادم درست زیر یکی از کاج های پوشیده از برف و کلاغ ها را دید می زدم.حتما سیگاری هم روشن می کردم و بعد تو می آمدی . آرام و بی‌صدا.ومن یک‌دفعه جای پاهای کوچکت را در برف می دیدم و خوشحال می‌شدم.البته به روی هم نمی‌آوردیم که قبلا کجا همدیگررا دیده‌ایم.آخر گذشته از این که افت دارد، شاید کسی هم باشد و بشنود.قبول کن هر کسی که نمی‌داند ما برای چی این جا بوده‌ایم .مردمند دیگر. دلشان می خواهد از هر آدمی که می بینند و از هر کلمه ای که می شنوند قصه ای سر هم کنند.راست یا دروغش مهم نیست.مهم این است که چیزی داشته باشند که نشخوار کنند.یا شاید هم سردشان است و می خواهند یک جوری خودشان را گرم کنند.آن وقت من و تو می‌شویم شاخه های خشک درون یک پیت حلبی که همین طور می‌سوزیم و می‌سوزیم تا خاکستر شویم و بعد هم یکی با لگد، ما را رو آسفالت پیاده‌رو خالی کند . باور کن .

اما خوب چه می شود کرد.بعضی وقت‌ها باید با آن کنار آمد. یعنی راستش را بخواهی همیشه باید کنار آمد و گرنه می‌شوی همین که الان هستی . یعنی من هستم و خوب، دیگر کاریش نمی شود کرد.هی باید انتظار بکشی، بلند بشوی،بنشینی، گوشت را بچسبانی به دیوارسرد وسیمانی و وقتی هیچ صدایی نشنیدی سرت را بلند کنی و به توری سیمی بالا سرت نگاه کنی تا کی نگهبان،با پوتین‌های سیاه و واکس نخورده و با اسلحه‌ای حمایل بر شانه بیاید و برود و تو حس کنی یکی دیگر هم هست.هر چند در اصل نباشد و حتی با خودش هم حرف نزند.همین است دیگر.اما مهم نیست.مهم این است که تو هستی. حالا درست است که بالا و پایین می پری و هی دم باریکت را می‌زنی به دیوار یا به این سطل حلبی، اما هستی و به حرف‌هام گوش می دهی.حالا اگر حرفی هم نمی زنی که اشکالی ندارد .مهم این است که من حرف بزنم تا سردم نشود .راستی اصلا هم مهم نیست چی صدام بزنی.آخر تو که هیچ وقت حرف نمی‌زنی.اما با تمام این حرف ها،این را گفتم که گفته باشم.فقط اگر خواستی چیزی بگویی،حتما بگو.حرف هات را ناگفته نگذار.شاید دیگرهیچ وقت فرصت حرف ‌زدن را پیدا نکنی.پس بگو.هروقت دلت خواست بگو.من می‌شنوم.

خيلی سخته که بغض داشته باشی، اما نخوای کسی بفهمه ...

خيلی سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کنی ...

خيلی سخته که سالگرد آشنايی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيری ...

خيلی سخته که روز تولدت، همه بهت تبريک بگن، جز اونی که فکر میکني به خاطرش زنده ای ...

خيلی سخته که غرورت رو بخاطر يه نفر بشکنی، بعد بفهمی دوست نداره ...

خيلی سخته که همه چيزت رو بخاطر يه نفر از دست بدی، اما اون بگه: ديگه نميخوامت

برگرد التماست میکنم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • پاسخ 0
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

روزهای محبوب

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

روزهای محبوب

در تاپیک ها، اگر سوال يا نظر خاصي نداريد لطفا فقط از دکمه می پسندم و ... استفاده کنيد. نظراتي مانند مرسی، خوب بود، ممنون و ... شامل اسپم هستند و باعث کاهش کيفيت پست ها مي شوند.

بالا آوردن تاپیک ها و پست ها قبل از 48 ساعت ممنوع است و موجب حذف آنها خواهد شد.

لطفا به جای بروز کردن تاپیک های قدیمی در نظر شروع یک تاپیک جدید باشید مگر این که لازم به بروزرسانی تاپیک مربوطه باشد.

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفا قبل از عضویت و همکاری با ما قوانین را مطالعه کنید.