رفتن به مطلب
برای اطمینان افزونه حرفه ای Yoast SEO Premium + extensions و قالب حرفه ای BeTheme - Responsive Multi-Purpose بصورت رایگان در سایت قرار گرفت. هر افزونه و قالب که مد نظر دارید با قیمت نصف از سایت های مشابه قرار می گیرد ×

دانلود رمان راز پنهان یک شبح نودهشتیا

امتیاز دادن به این موضوع:


براي جلوگیری از تکراری شدن تاپیک ها قبل از ارسال از قسمت جستجوی سایت استفاده کنید. تاپیک های تکراری حذف خواهند شد.

تاپیک ها باید در انجمن های مناسب زده شوند. قبل از ارسال تاپیک عنوان انجمن را بخوانید.

ارسال‌های توصیه شده

دانلود رمان راز پنهان یک شبح نودهشتیا

دانلود رمان راز پنهان یک شبح نودهشتیا

دانلود رمان راز پنهان یک شبح نودهشتیا

دانلود رمان راز پنهان یک شبح نودهشتیا

امیر تلفن را قطع کرد و کنار گذاشت. امیر ماسک اکسیژن را از روی دهان تارا برداشته بود. و حتی شد را از دست او جدا کرد. سهند تقهای به در زد و وارد اتاق شد و گفت: – گل دخترت رو هم بردم گذاشتم مهد کودک. – مرسی. – به هوش نیومده هنوز؟ – نه. اگه کاری داری میتونی بری. – نه. امروز بیمارستان شیفت شب هستم. – خوبه. همانطور در حال حرف زدن بودند. که تارا به هوش آمد و ضعیف اسم امیر را صدا زد و شروع به گریه کرد. امیر که صدای گریه او را شنیده بود. او را محکم در آغوش گرفت و گفت: – جانم عزیز دلم. گریه نکن قربونت برم. آروم باش نفسم. تموم شد. هیشش. الهی من فدای تو بشم خانومم. و او را تنگتر در آغوش فشرد. سهند روی صندلی کنار میز نشسته بود و به آنها نگاه میکرد. امیر کمی او را در آغوش نگه داشت و بعد او را جدا کرد و دستش را فشرد و اشکش را پاک کرد و گفت: – دیگه گریه نکن خانومی. باشه؟ – میترسم. – از چی عزیزم؟ – اون، اون… – نترس نفسم. تا من هستم نباید از هیچی بترسی. – بغل. – ای جانم.
Created و خواست او را در آغوش بگیرد که سهند او را به قسمتی دیگر هل داد و فوری تارا را در آغوش کشید و موهایش را بوسید و گفت: – کوچولوی داداش. امیر از روی زمین بلند شد و رو به سهند گفت: – بیشعور نفهم. آخه مگه بغل تو رو خواست؟ – به تو چه؟ خواهر خودمه. دلم میخواد بغلش کنم. و بعد تارا را محکم در خود فشرد و گفت: – بهتری قربون اون چشمات برم؟ – آره داداش. – مگه قرار نبود پیش من گریه نکنی؟ این صدای فین فین چیه میشنوم؟ – هیچی. امیر طرف دیگر تارا نشست و او را سمت خود کشید که سهند اعتراض آمیز گفت: . ساعته کنارشی ۲۴ – ببین میذاری یه کم بغلش کنم؟ خوبه تارا سرخ شد و شرمگین سرش را پایین نهاد. سهند گونه او را بوسید و گفت: – با شوهرت راحت باش عزیزم. من میرم. – میری خونه؟ – تا ساعت دو عصر همینجا هستم خوبه؟ – آره. – پس من برات ناهار درست میکنم.

 

نوشته دانلود رمان راز پنهان یک شبح نودهشتیا اولین بار در نودهشتیا| 98ia | دانلود رمان جدید. پدیدار شد.

نمایش متن کامل

سلام به همه 8->

یه مدت نبودیم L-)

الانم نیستیم :-?

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در تاپیک ها، اگر سوال يا نظر خاصي نداريد لطفا فقط از دکمه می پسندم و ... استفاده کنيد. نظراتي مانند مرسی، خوب بود، ممنون و ... شامل اسپم هستند و باعث کاهش کيفيت پست ها مي شوند.

بالا آوردن تاپیک ها و پست ها قبل از 48 ساعت ممنوع است و موجب حذف آنها خواهد شد.

لطفا به جای بروز کردن تاپیک های قدیمی در نظر شروع یک تاپیک جدید باشید مگر این که لازم به بروزرسانی تاپیک مربوطه باشد.

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفا قبل از عضویت و همکاری با ما قوانین را مطالعه کنید.