رفتن به مطلب
برای اطمینان افزونه حرفه ای Yoast SEO Premium + extensions و قالب حرفه ای BeTheme - Responsive Multi-Purpose بصورت رایگان در سایت قرار گرفت. هر افزونه و قالب که مد نظر دارید با قیمت نصف از سایت های مشابه قرار می گیرد ×

دانلود رمان پل های شکسته نودهشتیا

امتیاز دادن به این موضوع:


براي جلوگیری از تکراری شدن تاپیک ها قبل از ارسال از قسمت جستجوی سایت استفاده کنید. تاپیک های تکراری حذف خواهند شد.

تاپیک ها باید در انجمن های مناسب زده شوند. قبل از ارسال تاپیک عنوان انجمن را بخوانید.

ارسال‌های توصیه شده

دانلود رمان پل های شکسته نودهشتیا

دانلود رمان پل های شکسته نودهشتیا

دانلود رمان پل های شکسته نودهشتیا

 

دانلود رمان پل های شکسته نودهشتیا

در جواب فروزان سرم رو تکون دادم و بعد از برداشتن کیفم از ماشین پیاده شدم .به سمت در باز حیاط رفتیم .عموی سهراب که داشت با یه نفر دیگه حرف می زد برام سر تکون داد .وارد حیاط شدیم .به نسبت ظهر و مراسم خاک سپاری که اینجا قیامت بود، سر و صدایی نمی اومد. دوباره گلوم از شدت بغض کیپ شد .نگاهم به تاک انگور بسته شده ی بالای سرم که کل حیاط رو پوشونده بود افتاد .یاد پارسال افتادم که سهراب چهارپایه گذاشته بود و انگور می چید و هر چند دقیقه هم دونه هاشو به طرف منو سحر پرت می کرد و صدای جیغمونو در میاورد .و اشرف خانم(مادر سهراب )هم به ما تشر می زد و قربون صدقه ی سهراب می رفت که: -باز خوبه خودت انگور دوست داری میای واسه ما هم می چینی !وگرنه از دامادمون که آبی گرم نمیشه. … و صدای غر زدن سحر بلند می شد -به چی نگاه می کنی مادر !به تاک انگور؟ نگاهمو به ورودی خونه دوختم .اشرف خانم با چشم های خیس نگاهم می کرد: -از دیروز هر طرف چشم می چرخونم سهرابمو می بینم. فشرده شدن پشت رونم رو توی مشت کوچیک امین حس کردم .بچه م هم انگار می ترسید ! اشرف خانم دست هاشو برام باز کرد .به سمتش رفتم و خودم رو تو آغوشش جا دادم .از دیروز ظهر که سهراب از بینمون رفته بود کارش گریه بود .حتی دیشب توی خواب هم گریه می کرد. انگار آب رفته بود .حق هم داشت .سهراب شاید برای من گاهی اوقات تلخ می شد و تندی می کرد و ازش خاطرات بد هم داشتم .اما همیشه برای مادرش احترام قائل بود و هیچ وقت ندیدم صداشو بلند کنه. به همراه اشرف خانم وارد خونه شدم و این، بخش عظیمی از استرسم رو کم کرد .زن عموی سهراب که خیلی هم پیر بود با لهجه ی سبزواری خودش نوحه سرایی می کرد و با این که دقیق متوجه نمی شدم چی میگه اما اونقدر دل خودم گرفته بود که بی اراده گریه کنم .بعد از شام، حدودا ساعت نه شب بود که دایی قاسم به گوشیم زنگ زد (البته گوشی قدیمی خودش که به جای گوشی شکسته ام دستم بود )و گفت که خانواده ام رسیدن و الان می خوان بیان اینجا .جالب اینجاست که دایی توی چنین شرایطی منو نصیحت می کرد که چه برخوردی داشته باشم!

نوشته دانلود رمان پل های شکسته نودهشتیا اولین بار در نودهشتیا| 98ia | دانلود رمان جدید. پدیدار شد.

نمایش متن کامل

سلام به همه 8->

یه مدت نبودیم L-)

الانم نیستیم :-?

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در تاپیک ها، اگر سوال يا نظر خاصي نداريد لطفا فقط از دکمه می پسندم و ... استفاده کنيد. نظراتي مانند مرسی، خوب بود، ممنون و ... شامل اسپم هستند و باعث کاهش کيفيت پست ها مي شوند.

بالا آوردن تاپیک ها و پست ها قبل از 48 ساعت ممنوع است و موجب حذف آنها خواهد شد.

لطفا به جای بروز کردن تاپیک های قدیمی در نظر شروع یک تاپیک جدید باشید مگر این که لازم به بروزرسانی تاپیک مربوطه باشد.

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفا قبل از عضویت و همکاری با ما قوانین را مطالعه کنید.